دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت.
او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:
۱- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.
۲- یک عنصر اصلی باران اسیدی است.
۳- وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است.
۴- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
۵- باعث فرسایش اجسام می شود.
۶- حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد.
۷- حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است.
از ۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند.
۶ نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند
و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!!!
عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زودباور هستیم» بود
انسان موجود زودباوری است. اگر میخواهید این موضوع برایتان ثابت شود، شایعهای را مثال میزنیم که سالها پیش بسیار فراگیر شد و تعداد زیادی از مردم در نقاط مختلف جهان آن را باور کردند. این شایعه حملهی «موزهای گوشتخوار» بود. در ژانویهی سال ۲۰۰۰ میلادی زنجیرهای از ایمیلها بین مردم رد و بدل شد که در آن ادعا شده بود موزهای وارداتی مردم را به بیماری «فاشئیت نکروزان» (necrotizing fasciitis) یا مرض گوشتخوار مبتلا میکند. بیماری گوشتخوار یک بیماری نادر و خطرناک است که به موجب آن پوست عفونت میکند و جوشهای کبود و بنفش میزند، سپس تجزیه شده و از ماهیچه و استخوان جدا میشود.
براساس این ایمیل، سازمان غذا و داروی آمریکا سعی میکرد این اپیدمی را پنهان نگه دارد تا مردم وحشتزده نشوند. در این ایمیلها از خوانندگان خواسته شده بود که آن را با دوستان و اعضای خانوادهشان به اشتراک بگذارند.
این خطر چیزی نبود جز یک دروغ بزرگ. اما تا ۲۸ ژانویه نگرانی مردم به حدی زیاد شده بود که مرکز کنترل بیماری ایالات متحده بیانیهای صادر و این شایعه را تکذیب کرد.
اما این بیانیه نهتنها اذهان مشوش عمومی را آرام نکرد، بلکه اوضاع را آشفتهتر کرد. پس از چند هفته، واقعیت به حدی تحریف شد که مردم در نهایت مرکز کنترل بیماری را منبع اصلی این شایعه دانستند. حتی این روزها هم هر از گاهی این شایعه به مدت کوتاهی دوباره قوت میگیرد و بعدا محو میشود.
شاید این داستانهای ساختگی شهری و باور کردن آن برای ما خندهدار باشد. اما شاید منطق ما هم گاهی دچار اشتباه و لغزش شود و در نتیجهی آن ایدههای نادرست و خطرناکی را باور کنیم، مثل اینکه ایدز یک بیماری بیخطر است و مکملهای دارویی میتوانند آن را درمان کنند یا اینکه با گذاشتن یک کلاه آلومینیومی، FBI نمیتواند افکار ما را بخواند.
ولی چرا علیرغم وجود شواهد و مدارک مستند، بعضی از مردم اصرار دارند که افکار کاذب را باور کنند. چرا هر چقدر سعی در تکذیب آنها میکنیم، برعکس جواب میدهد و افراد بر صحت آن باور بیشتر پافشاری میکنند؟ این مسئله به هوش انسانها مربوط نمیشود. حتی برندگان جایزهی نوبل هم فریب نظریههای عجیب و بیاساس را خوردهاند. اما شاید پیشرفتهای اخیر در علم روانشناسی بتواند پاسخهایی برای این سوالها داشته باشد. این پاسخها نشان میدهند که ساختن شایعهای که برای مردم باورپذیر باشد خیلی راحت از چیزی است که فکرش را میکنیم. این شایعهها میتوانند از فیلترهای راستی آزمایی مغز ما عبور کنند.
یکی از دلایل این موضوع میتواند این باشد که همهی ما در استفاده از قوههای شناختیمان خسیس هستیم. مغز ما در برخورد با موضوعات مختلف برای اینکه در مصرف وقت و انرژی صرفهجویی کند، به جای استفاده از قوهی تحلیل، از شهود استفاده میکند.
منبع: familypsy
نظرات