اگر زندگی شما کتابچه راهنمایی به صورت پی دی اف داشت، صفحه اول آن شامل تمام مشکلاتی میشد که قرار است با آنها روبرو شوید. در ادامه با تاب روان همراه باشید.
آنگاه لیست مشکلات، مختصر و واضح و به همراه یک یا دو راه حل بود. چرا آنقدر صبر کنیم و وقت تلف کنیم تا همه مشکلات را خودمان بتوانیم حل کنیم؟ زندگی کوتاهتر از آن است که بخواهید راههای سخت را برای حل مشکلاتتان انتخاب کنید. در این مقاله تمام مشکلاتی که قرار است در زندگی با آنها روبرو شوید را به همراه راه حلهایی که به راحتی قابل اجرا هستند، ارائه میکنیم.
1. زندگی، مشتش را محکم به صورت شما خواهد کوبید
چیزی که انتظارش را نداشتید اتفاق میافتد. زندگی مشتی محکم به صورت زیبا و جذابتان میزند و بعد از این که روی زمین افتادید، بلند میشوید و دوباره روی پاهای خود میایستید. اما پس از آن، جمعی از افراد از روی شما رد میشوند و سعی دارند شما را زیر پاهایشان له کنند و این دردناک است.
سختترین قسمت ماجرا این است که انتظار چنین اتفاقی را نداشتید و نتوانستید خود را برای آن آماده کنید. منظورم این است که هیچکس تصور نمیکرد روزی یک ویروس ناشناخته و کشنده، کل زمین را در بر بگیرد و همه مجبور شوند که در خانه زندانی شوند! مگر نه؟
شما نمیتوانید چنین چیزی را از قبل پیشبینی کنید؛ حتی اگر بیل گیتس کبیر در برنامه تد (TED) باشید.
راه حل:
انتظار حوادث غیرمنتظره را داشته باشید و به خودتان سخت نگیرید. به خاطر این که زندگی روی خوش به شما نشان نداده است، خود را مجازات نکنید. چون این کار هیچ فایدهای ندارد. از این حوادث غیرمنتظره نهایت استفاده را ببرید و اجازه دهید جهت زندگیتان را تغییر دهد. به نفعتان است که از این تغییر، درس عبرت بگیرید و برای بهتر کردن زندگیتان و ایجاد فرصتهای جدید تلاش کنید.
2. میترسید که برای انجام یک کار خیلی دیر شده باشد
مدام به من ایمیلهایی فرستاده میشود از قبیل «آیا برای عضو شدن در لینکدین (LinkedIn: یک شبکه اجتماعی در زمینهی کسب و کار ) خیلی دیر شدهاست؟» یا «آیا هنوز هم وقت برای تغییر دادن شغلم را دارم؟».
این ترس ناشی از مشاهده زندگی دیگران در رسانه های اجتماعی است. گویی آنها در گرفتن لایک، کامنت، اشتراک گذاری و یافتن دوست از شما بهتر و برترند. همه حرفهای را شروع میکنند (حتی آنهایی که آمادگی لازم را ندارند) و به نظر میرسد که در کار خود موفق و بهترین هستند. کاری که آنها میکنند، روی هم گذاشتن تک تک صد دلاریها تا 24-25 سال آینده است که میخواهند بازنشسته شوند.
راه حل:
چیزی به اسم «دیر شدن» وجود ندارد و مهم، زنده بودن و زندگی در زمان حال است
شما زندهاید، نیستید؟ نبضتان میزند؟ قلبتان میتپد؟ هوا در ریههایتان جریان دارد؟ این که دیر به مهمانی برسید، بهتر از این است که هرگز نرسید و شانس خوش گذراندن را از دست بدهید.
بیشتر اوقات فکر میکنیم که برای انجام کاری در زندگی، دیر شدهاست در حالی که آن زمان بهترین موقع برای انجام آن کار است. کلمه «تاخیر» فقط برای مردگان صدق میکند و شما جزو آنان نیستید.
3. احساس ناامیدی میکنید
انتظارات شما برآورده نشده است. هدفتان فرود آمدن بر روی ماه بوده، ولی در مکانی که بین 30 تا 100 سانتیمتر با ماه فاصله داشتهاست، فرود آمدهاید و هم اکنون ماه خیلی دورتر و دست نیافتنیتر به نظر میرسد. این هدف میتوانست باعث تعالی شما شود و بدترین قسمت، این است که شما بارها طعم نا امیدی را چشیدهاید. چند بار دیگر باید ناامید شوید، تا به چیزی که لیاقتش را دارید برسید؟
راه حل:
شما هیچوقت کوتاهی نکردهاید و هر آنچه در توان داشتید به کار بردهاید. مهم نیست کجا فرود آمدید (در چه شرایطی قرار گرفتید)، مهم این است که از همه ظرفیت وجودی خود استفاده کنید. این کار در نهایت بیشتر از آنچه تصورش را میکنید، شما را به سمت هدفتان پیش خواهد برد.
4. شکست عشقی خوردهاید
او دلتان را شکستهاست.گویی قلبتان را از سینه درآورده و روی اوپن آشپزخانه با یک آچار فرانسه در وسط آن، رها کرده است. سپس جعبه ابزار مرتب چیده شدهاش را باز کرده و وسیلهای تیز به هرکدام از دریچههای قلبتان فرو کردهاست. بعد از این که کارش تمام شد، قلبتان را که هنوز جان داشت و میتپید را محکم به سمت دیوار پرتاب کردهاست. سپس با شاتگان پدرش، مرتب سمت قلبتان شلیک کرده و در آخر قلبتان تکه تکه شده و دریایی از خون به پا شدهاست.
مرحله نهایی را با سوزاندن قلبتان در شومینهی نامزد جدیدش که دارای عمارتی گرانقیمت و پورشهای زردرنگ و فالورهایی با بیش از دو میلیون نفر است، کامل کرده است. شما سالهای زیادی را باهم گذراندهاید و او اینگونه لطف شما را جبران میکند. شما خودتان را آماده کرده بودید تا با او ازدواج کنید و بچههای دوقلو با موهای بور و چشمان آبی داشته باشید. احساستان را درک میکنم و باید اعتراف کنم که چندبار این وضعیت را تجربه کردهام.
راه حل:
دنیا پر از عاشقانی است که منتظر شما هستند. دیگر سال 1989 نیست که با غریبههای در صفحه زرد (Yellow Page: صفحهای در قسمت تبلیغات) تماس بگیرید و منتظر باشید تا طرف مقابل هم از معیارهای فیزیکی بدنتان خوشش بیاید و با شما قرار بگذارد. اینترنت یعنی شما با افرادی که ممکن است عاشق شما باشند، احاطه شدهاید. برای هر چیزی از جمله یافتن عشق، اپلیکیشنی وجود دارد.
همه به نوعی نواقص و اشکالاتی دارند و نمیتوانید آنها را بر اساس پروفایل بینقصی که بهترین دوستشان برایشان درست کردهاست، قضاوت کنید. راه حل دیگر این است که نگاهی به خودتان بیندازید. یک بار معلوم شد که مشکل از خود من بودهاست، نه برنامه دوستیابی. به جای این که از دیگران یا برنامهها ایراد بگیرید، اول خودتان را اصلاح کنید؛ چون احتمالا مشکل از خود شماست و خبر خوب این است که میتوانید این مشکل را به راحتی رفع کنید.
5. مدام احساس میکنید که خسته و کسل هستید
دیر از خواب بیدار میشوید و احساس خستگی میکنید. رفتن به باشگاه، مانند سفر به مریخ که نیاز به انواع نمودار و الگو، سفینه فضایی و کلی خوراکی دارد، به نظر میرسد.
قبل از تمرین احساس بدی به شما دست میدهد، موقع رفتن به محل کارتان احساس خستگی میکنید، جلسات شما را خوابآلوده و کسل میکنند، ظهرها چرت کوتاهی میزنید، ولی باز هم خوابتان میآید. کل آخر هفته را با تماشای فیلم و سریال میگذرانید ولی صبح روز اول هفته، همچنان خسته هستید. گویی هیچ کاری نمیتوانید انجام دهید.
هر نوع رژیمی را امتحان میکنید، به حرف کسانی که میگویند این مشکل ارثی است گوش میدهید، خانوادهتان را سرزنش میکنید، تظاهر میکنید که همه رژیمها و راهکارها را امتحان کردهاید؛ در حالی که هیچکدام از آنها را منظم انجام ندادهاید و بیشتر از آنچه که در برنامه نوشته شده بود، خوراکی خوردید و خوراکیهای اضافی مصرف شده را در برنامه سوخت کالری یادداشت نکردید.
راه حل:
وقت آن است که از بدن خود مراقبت کنید
از جمله موارد ساده برای تحقق این هدف میتوان به: نور خورشید، هوای تازه، استراحت کافی، غذاهای گیاهی، ورزش روزانه به همراه کسی که پا به پای شما بیاید، نام برد.
بیشتر عمرم را با خوردن غذاهای ناسالم گذراندم و شکمم را با کلی از این نوع خوراکیها پر میکردم. تظاهر میکردم که غذاهای سالم میخورم و ورزش میکنم، در حالی که هیچکدام را انجام نمیدادم. وقتی هم که به ندرت ورزش میکردم، یادم میرفت که استراحت کنم و از هوای تازه و نور خورشید بهره ببرم. اگر مراقب سلامتیتان باشید، به زودی حالتان بهتر میشود. خودتان هم این راه حل را از قبل میدانستید. فقط لازم است که عزمتان را جزم کنید و آنها را مرتب و منظم انجام دهید.
اجازه دهید سطح انرژی وجودتان شما را راهنمایی کند. سطح انرژی بالا و خوب نشانگر این است که شما راه درستی را در پیش گرفتهاید و در غیر این صورت، باید بیشتر از قبل تلاش کنید.
6. همکارانتان شما را نادیده میگیرند
آرزوی ترفیع گرفتن داشتید و وقتی فرصتش پیش آمد، درخواست دادید؛ اما حتی به مرحلهی مصاحبه هم نرسیدید
تمام تلاشتان را در آخرین بازرسی عملکرد انجام دادید؛ ولی کسی از شما به خاطر سخت کوشیتان قدردانی نکرد. زودتر از همکارتان سر کار حاضر شدید؛ اما او به جای شما پاداش گرفت و مرکز تمام توجهات و ستایش دیگران واقع شد، در حالی که نصف شما کار میکرد. از مدتها پیش، تمام تلاشتان را کردید تا مورد توجه قرار بگیرید و احساس رضایت نسبت به کار خود داشته باشید.
راه حل:
منتظر دیگران نباشید تا قدر شما را بدانند و درکتان کنند
تا زمانی که شما برای خودتان ارزش قائل نشوید، دیگران برای شما ارزشی قائل نخواهند شد. حتی ممکن است بعد از این کار هم، آنها شما را نادیده بگیرند. دو گزینه در پیش رو دارید:
1. کارفرمای خود را تغییر دهید و برای کسی کار کنید که قدر شما را بداند.
2. یادتان باشد که برای دیگران کار میکنید نه برای خودتان. آنها بیشتر سرنوشت شما را کنترل میکنند نه خود شما را. راه چاره این است که سعی کنید در کنار کار کردن برای دیگران، کار کوچکی برای خود دست و پا کنید که مال خودتان باشد. وقتی چنین اتفاقی برای من افتاد، از دل سوزاندن برای خودم دست برداشتم و تصمیم گرفتم یک کار کوچک آنلاین را با پست کردن هفتگی در یکی از وبلاگها شروع کنم.
شما هم میتوانید محل کارتان را تغییر دهید یا کسب و کار خودتان را راهاندازی کنید. انتخاب با شماست. از دیگران توقع نداشته باشید که برایتان کاری انجام دهند یا به جای شما برای آینده ی شغلیتان تصمیم بگیرند.
7. نگران حرف مردم هستید
تصمیم میگیرید پستی در فضای مجازی منتشر کنید. هر دفعه که این کار را میخواهید انجام بدهید، به چیزهایی فکر میکنید که ممکن است خانوادهتان، رئیستان، شریکتان، همکاران و دوستانتان راجع به آن بگویند. بیشتر مواقع هم به پیامهای منفی و توهینآمیز فکر میکنید.
این منتقدان بیرحم، روی شانههایتان مینشینند و به سمت پلکهایتان تف میاندازند. آنها سعی دارند مانع پیشرفت شما و شکوفا شدناستعدادهایتان شوند.
راه حل:
فکر کردن به نظرات منتقدان، باعث از بین رفتن خلاقیتتان میشود
حداقل 25 درصد از افراد، بیخود و بیجهت از کار شما متنفر خواهند بود؛ هر چند خوب و عالی انجام داده باشید. 25 درصد دیگر از مردم، هیچ اهمیتی به کارتان نخواهند داد.
50 درصد دیگر نیز شما را تشویق خواهند کرد، چون در نظرشان کاری که شما انجام میدهید فوقالعاده جذاب است و به نظرم این مهمترین بخش کار است.
بگذارید مردم نظراتشان را بگویند و تحت تاثیر حرفهای آنها قرار نگیرید. آنها میتوانند به شدت مخالف شما باشند که این ربطی به شما ندارد. آنها ممکن است زمان سختی را سپری کنند، یا هرگز انگیزهای برای انجام دادن کاری برای خودشان نیافته باشند. این که شما احساس بدی پیدا کنید و ناراحت شوید، حس خوبی را به آنها القا میکند و از خلاق نبودنشان خوشحال میشوند. بهترین راه مقابله با نقدهای منفی، مهربان بودن نسبت به منتقدان است.
قسمت جالب اینجاست که هر چقدر منتقد زیادی داشته باشید، افراد زیادی هم کارهای شما را خواهند دید. منتقدان در واقع کدهای مخفی شبکه های اجتماعی هستند. اگر هنوز منتقدی ندارید، احتمالا به اندازهی کافی فعالیت نکردهاید، یا بیش از حد تحت تاثیر توصیهها و نقل قولهای زیبا و کلیشهای دنیای اینترنت قرار گرفتهاید.
8. بیدلیل نگران هستید
به سنتان فکر میکنید، نگران اتفاقات آینده یا گذشته هستید و همچنین نگران چیزهایی هستید که ممکن است هرگز اتفاق نیفتند. درمورد بالا رفتن سن، تعمیر خانه، چربی اطراف ران پا و خیلی چیزهای کوچک دیگر نگران هستید.
راه حل:
با نگران شدن کاری را از پیش نمیبرید. این فقط ناشی از تصورات اشتباهتان در مورد چیزهای بیهوده است. یا باید همینطور بنشینید و نگران باشید یا تصمیم بگیرید کاری در جهت کم شدن این نگرانیها انجام دهید. شما قرار نیست که در این کره خاکی بیشتر از چند دهه زندگی کنید، پس بیجهت وقتتان را با نگران شدن سر مسائل کماهمیت هدر ندهید. آمادهسازی و پذیرش را جایگزین نگرانی کنید.
9. در مورد کار استرس دارید
کار استرسزاست. هر روز که به سر کار میروید، با خود فکر میکنید که قرار است چه اتفاق دیگری بیفتد. وقتی هم که در خانه هستید، مدام ایمیلهای خود را چک میکنید.
به محض اینکه رئیستان ایمیلی برایتان فرستاد، میخواهید جوابش را بدهید و برای اینکه مفید بودنتان را ثابت کنید، دیر وقت هم که شده باشد، به ایمیلهایی که برایتان فرستاده شده پاسخ میدهید.
در جلسات اغلب اظهار نظر میکنید تا به دیگران نشان دهید که مشارکت دارید. بیشتر مواقع به اخراج شدن فکر میکنید؛ بخصوص در مواقعی که با رکود اقتصادی روبرو میشوید. دوست دارید کارتان را به بهترین نحو انجام دهید و شبها کابوس مدیر اجراییتان را میبینید که میگوید «متاسفم، از امروز مرخصید.»
راه حل:
هیچ فایدهای در استرس داشتن برای کار نیست. آنچه برای اخراج شدنتان لازم است، تنها یک نامه کتبی به همراه حقوق چهار هفته است. هیچ شرکتی تا ابد به شما وفادار نخواهد ماند، چون نظام سرمایهداری این اجازه را نمیدهد.
این اضطراب را بگذارید به حساب این که میخواهید بهترین باشید. اگر استرس ناشی از کارتان تا بیشتر از یک سال ادامه یافت، شاید بهتر باشد که شغلتان را تغییر دهید. اگر بتوانید یک شغل جانبی برای خودتان راه بیندازید، کمک بزرگی برای شما خواهد بود. فعالیت خود را در لینکدین بیشتر کنید تا در صورت از دست دادن شغلتان، بتوانید فرصتهای کاری جدیدی را در آن پیدا کنید و با افراد مختلف در تماس باشید.
10. بیش از حد به آینده فکر میکنید
شب هنگام، دیر به رختخواب میروید، با فکر به این که آیا به آن زندگی ایدهآلی که تصورش را میکنید دست خواهید یافت یا خیر. آینده همیشه به نظر بهتر و روشنتر از زمان حال میآید.
شما برای آینده برنامه ریزی میکنید، اما برای امروزتان نه. آینده را درخشان و جذاب تصور میکنید و تمام فکر و ذکرتان مشغول آن است.
راه حل:
مهم حوادثی است که در حال حاضر روی میدهند
همانطور که مایکل کراس لَند یک بار به من گفت «آینده تضمین نشده است». او چهار بار دچار سرطان شد.
در زمان حال زندگی کنید و از آن لذت ببرید. یک هدف روزانه تعیین کنید و کاری را که لبخند به لبهایتان میآورد و لذتبخش است را انجام دهید. شما کاملا لیاقت شاد بودن را دارید.
11. رکود اقتصادی در شما وحشت ایجاد میکند
با رکود اقتصادی روبرو میشوید. نگاهی به حساب بانکی خود میاندازید و میبینید که بیش از حد خرج کردهاید. پس اندازتان تنها برای یک ماه کفاف زندگیتان را میدهد. مشکل مالی نمیگذارد خواب به چشمتان بیاید.
نگاهی به بدهی وام خانه خود میاندازید و مقدار زیاد آن، شما را شگفتزده میکند. در محل کارتان بیشتر کارکنان در حال اخراج شدن هستند و شما میترسید که جزو آن دسته باشید. در لینکدین همه مشاوران و استخدامکنندگان تماما از اخراج شدن و نحوه برخورد با آن صحبت میکنند.
راه حل:
اگر برنامهریزی داشته باشید، رکود اقتصادی میتواند به معضلی تبدیل شود که تنها یک بار در زندگی آن را تجربه میکنید. به عبارتی، رکود اقتصادی میتواند هر پنج تا هفت سال، یک بار رخ دهد. برای پیشگیری از آن کافیست در مواقعی که وضعیتتان خوب است، مقداری از پولتان را برای روز مبادا پسانداز کنید، ولی نمیگویم که همه را پس انداز کنید. چون به لطف تورم، ذخیرهکنندگان پولهایشان را از دست میدهند.
راه چاره این است که پول دربیاورید، پسانداز کنید و از آن مقدار پسانداز شده سهام، اوراق قرضه، طلا، ارزهای دیجیتال و املاک بخرید. به این ترتیب، هنگامی که با رکود اقتصادی مواجه شدید، آمادگی لازم را برای مقابله با آن خواهید داشت و حتی اگر شغلتان را از دست دادید، میتوانید از عهده مشکلات مالی خود بربیایید.
آرامش خاطر با ارزشتر از داراییهای مادی است و پول میتواند این آرامش را برای شما فراهم کند، اگر از آن درست استفاده کنید. داشتن آرامش خاطر را به یکی از قوانین اصلی زندگیتان تبدیل کنید و از آزادیای که برایتان به ارمغان میآورد، لذت ببرید.
12. از شغلتان متنفرید
از رئیستان متنفرید و همکارانتان پشت سر شما بدگویی میکنند زمینهای هم که در آن فعالیت میکنید، در حال کمرنگ شدن است. مردم به صورت آنلاین وسایل الکتریکی مورد نیاز خود را میخرند و با پست دریافت میکنند؛ در حالی که شما اجناس از دور خارج شده میفروشید و برای پیگیری سفارشات از رسیدها و فرمهای کاغذی استفاده میکنید. سایت مربوط به شرکتتان مزخرف است و رئیستان حتی نمیداند چطور یک رایانه را روشن کند و همیشه منشیاش باید همه کاغذبازیهای لازم برای جلساتش را انجام دهد.
مهم نیست چکار میکنید، از شغلتان متنفرید. احساس نمیکنید که کار باارزشی انجام میدهید. شغلتان به نظر حکم زندانی بوده است که حتی نلسون ماندلا هم نمیتوانست آن را تحمل کند و چیزی یاد بگیرد. برای این شرایط، دو نوع راه حل وجود دارد.
راه حل اول:
در طی رکود اقتصادی استعفا دادن از شغلتان، در حالی که میلیونها نفر بیکارند، به نظر تصمیم عاقلانهای نمیآید.
قرار دادن خودتان در آن شرایط و محیط، ایدهی خوبی نیست؛ حتی اگر مهارت، تجربه، پروفایل لینکدین و رزومه درخشانی داشته باشید. در عوض، رکود اقتصادی را پشت سر بگذارید و بعد وقتی که شرایط بهتر شد، شغلتان را تغییر دهید. به دنبال کاری باشید که باعث خوشحالی شما شود. فعلا صبور باشید.
راه حل دوم:
اگر دنیا با رکود اقتصادی مواجه نبود، میتوانید درست در چند ساعت، شغل جدیدی پیدا کنید و بعد از پیدا کردن آن، خیلی مودبانه به رئیس مزخرفتان بگویید که کار جدیدی پیدا کردهاید. میتوانید با گفتن یک کلمهی «متشکرم» به سوالات دیگران راجع به این که چه احساسی دارید و چرا استعفا دادید پاسخ ندهید.
13. میترسید که فرصت را از دست دهید
میتوانید کاری را امروز انجام دهید، ولی حسی به شما میگوید که انجام ندهید؛ در صورتی که دیگران دارند همان کار را انجام میدهند. وسوسه میشوید، با این که میدانید انجام ندادنش پیامد ناخوشایندی برایتان خواهد داشت.
راه حل:
اگر میبینید که در حال حاضر نمیتوانید کار خاصی را انجام بدهید، آن را به وقت دیگری موکول کنید. در شرایطی که آمادگی لازم را ندارید، اقدام نکردن و به تعویق انداختن آن، بهترین راه برای رفع اضطراب شما خواهد بود. هر زمان که حوصله و وقت کافی داشتید آن را انجام دهید.
14. احساس تهی بودن میکنید و دلیلش را نمیدانید
احساس میکنید مشکلی در زندگی دارید، ولی نمیدانید دقیقا چه مشکلی. نمیفهمید در این فهرست بلندبالای تهیه شده توسط مردی استرالیایی چه چیزی نوشته شده است. چگونه میتوانید مشکل را حل کنید، وقتی نمیتوانید تشخیص دهید که دقیقا چه مشکلی دارید؟ همه راههای ممکن را امتحان کردهاید، اما همچنان احساس تهی بودن میکنید.
من هم قبلا در چنین شرایطی قرار گرفتهام. از افسردگی شدید رنج میبردم، شغلی داشتم که از آن متنفر بودم، مجرد و تنها بودم، خودم را کوچک و حقیر میشمردم، خودخواه بودم و با دیگران بدرفتاری میکردم تا دلم خنک شود. بیش از حد احساس پوچی میکردم.
راه حل:
در زندگی فقط به فکر خودتان نباشید
با کمک کردن به دیگران به زندگی خود معنا ببخشید.
سی سال طول کشید تا معنای زندگی را درک کنم و آن درست زمانی بود که به صورت آنلاین شروع به نوشتن کردم و راهی برای کمک به دیگران یافتم. پاسخ این بود: زندگیای درست کنید که بزرگتر از خودتان باشد. چطور؟ به دیگران کمک کنید. احساس موفقیت و به انجام رساندن کاری به مراتب از خواستههای خودخواهانهای که شما را از پیشرفت بازمیدارد، بهتر است.
15. یک فاجعه را پشت سر گذاشتهاید
سر یک جلسهی کاری نشستهاید و برادرتان به شما زنگ میزند. خبری برایتان دارد و بیشتر از این نمیتواند صبر کند. به دلتان میفتد که خبر خوبی نیست. جلسه را ترک میکنید تا به او پاسخ دهید و او میگوید: «او بیشتر از این نمیتواند زنده بماند. هرچه سریعتر خودت را برسان.» سوار هوندا سیویک قدیمی خود میشوید و با آخرین سرعت و بدون توجه به محدودیت سرعت در آزادراه میرانید و تمام حرفهایی را که قرار است به افسر پلیسی که شما را بخاطر سرعت غیرمجاز در کنار جاده نگه خواهد داشت، در ذهنتان مرور میکنید.
با سرعت بالا رانندگی میکنید، گویی در فیلم سریع و خشن هستید. اشک همچنان از گونههایتان جاری است و امیدوارید که دیر نشده باشد. به چراغهای راهنمایی توجهی نمیکنید و پیچها را مانند رانندهی رالی رد میکنید.
به پارکینگ بیمارستان میرسید و آنجا خانوادهتان را میبینید که منتظر شما بودهاند. به سمت ورودی بیمارستان برای پیدا کردن او میروید. ساختمان بزرگ و گیجکننده است و بخشهای زیادی وجود دارند. از مامور امنیتی سراغش را میگیرید، ولی چیزی نمیداند. در راهروی بیمارستان به گونهای راه میروید که گویی رئیس جمهوری هستید که میخواهد دنیا را از جنگ هستهای نجات دهد. در نهایت اتاق را پیدا میکنید.
او روی تخت خوابیده است و به سختی نفس میکشد. احساس میکنید که این آخر ماجراست. تمام صحنههای دوران کودکی و خاطراتی که با او داشتید در جلوی چشمانتان ظاهر میشود. دیگر دوران بزرگسالی هم بدون وجود او به نظر پوچ میرسد. وقتی او دیگر نیست میخواهید در روز کریسمس به دیدن چه کسی بروید؟ دیگر چه کسی حاضر خواهد بود که هر چه دارد به پای شما بریزد و در عوض چیزی هم نخواهد؟ ساعاتی بعد، فوت میکند و شما عزادارش هستید.
راه حل:
این مورد آنقدر دردناک است که نمیدانم از کجا باید شروع کنم
در این قسمت باید راه حلی برایتان پیشنهاد بدهم ولی کار راحتی نیست. نمیتوانم پاسخی به شما بدهم چون هر دفعه که با همچین شرایطی روبرو شدم، تمام راه حلها را بلافاصله فراموش کردم. تنها راه حل احتمالی میتواند این باشد که:
مرگ حتمی است پس قدر عزیزان زندگیتان را تا زمانی که زندهاند بدانید. به محض این که مرتکب خطایی شدید، از آنها معذرت خواهی کنید. اجازه ندهید سوءتفاهمی بین شما دو نفر فاصله بیندازد. هر روز را طوری زندگی کنید که گویی آخرین روزتان است.
منبع: یوکن
نظرات